معرفی زبان اسپرانتو
شنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۷
سلام دوستان :) تو این مطلب میخوام شما رو با جنبش اسپرانتو
آشنا کنم، و امیدوارم در پایان این مطلب شما هم به این جنبش اعتقاد پیدا
کنید و یادگیری زبان اسپرانتو رو شروع کنید. اسپرانتو یک زبان علمیه که توسط دکتر زامنهوف، ملقب به دکتر اسپرانتو ساخته شد.
این زبان محبوبترین زبانِ علمی دنیاست و 2 میلیون نفر به این زبان صحبت میکنند و حدود 1000 خانواده این زبان رو به عنوان زبان مادری به بچههاشون یاد میدن.
اگر در خوندن تنبلی میکنید، فقط قسمتهای رنگی رو بخونید :|
1- زبان اسپرانتو، چرا و چطور ابداع شد؟
لودویک لازاروس زامنهوف، در پانزدهمین روز از دوازدهمین ماه سال 1859 میلادی در بیالیستوک (Bjalistoko) به دنیا اومد. او اولین فرزند در خانوادهای دهنفره بود. او که در شهری با فرهنگها و زبانهای مختلف زندگی میکرد، از کودکی زبان ییدیش را به عنوان زبان مادری و روسی را به عنوان زبان رسمی یاد گرفت، بعدتر زبانهای آلمانی، فرانسوی و عبری را از پدرش یاد گرفت. در کنار آن زبانهای لهستانی و بلاروسی را نیز به دلیل کاربرد گسترده در شهرِ محل تولدش یاد گرفت. در حین تحصیل نیز با زبانهای لاتین، آرامی، ایتالیایی و انگلیسی آشنا شد.
بیالیستوک که امروزه در شرق لهستان واقع شده، در آن زمان تحت کنترل امپراطوری روسیه بود. لودویک، به عنوان یک یهودی، از سنین پایین شاهد انواع مختلف مشکلات اجتماعی منجمله خفقانِ حکومتی، جنگ، نژادپرستی و عدم پذیرش عمومی بود و به دنبالِ راهکاری فراگیر برای رفع همهی این مشکلات میگشت، او به این نتیجه رسید که ریشهی این مشکلات در اختلاف زبانی میان مردمان است و اگر مردم میتوانستند با یک زبان مشترک با هم ارتباط برقرار کنند و یکدیگر را به خوبی درک کنند، مشکلات حل خواهند شد.
کلمات زیر ترجمهی بخشی از نامهی زامنهوف به نیکلای بوروک (از رهبران جنبش اسپرانتو) میباشد:
جایی که در آن به دنیا آمدم و کودکیام را در آن گذراندم به دغدغههای زندگیام جهت داد. در بیالیستوک، ساکنان به چهار گروه تقسیم شدهبودند: روسها، لهستانیها، آلمانیها و یهودیها؛ هریک زبان خودش را داشت و دیگری را دشمن میدید. یک روح لطیف در چنین جو آلودهای بیشترین آسیب را میبیند و اختلاف زبانی را اولین یا لااقل موثرترین عامل در تبدیلِ خانوادهی بشری به گروههای متعدد میبیند. من ایدهآلیست تربیت شده بودم و باور داشتم مردم با هم برادرند اما در واقعیت میدیدم مردم وجود ندارند بلکه روسها، لهستانیها، آلمانیها و یهودیها وجود دارند*. برای ذهنکودکانهی من دیدن این صحنه دردآور بود، ممکن است برخی به این دغدغه در کودکی بخندند اما از آنجایی که بزرگتر ها بسیار قدرتمند میدیدم با خودم میگفتم وقتی بزرگ شوم این جو شیطانی را بر هم خواهم زد.
وقتی زامنهوف به این نتیجه رسید که وجود زبان مشترک بین انسانها میتواند درک متقابل و پذیرش عمومیِ آنها را افزایش دهد، باید به این سوال پاسخ میداد که چه زبانی مناسب است که به عنوان زبانِ بین المللی انتخاب شود؟ او شاهد بود که در شهر محل تولدش زبان روسی بالاجبار به مردم تحمیل شدهبود و تدریس سایر زبانها محدود شده بود، اما مردم حاضر به پذیرش زبان روسی نبودند چرا که آنرا زبانی بیگانه میدیدند، وقتی در یک شهر، مردم نمیتوانند یک زبانِ غریبه را بپذیرند، چطور میتوان تمامِ بشریت را متقاعد کرد که یک زبان مشترک را یاد بگیرند.
زامنهوف در افکارش به ایدهی زبانی نو افتاد، زبانی که اولا مختص به هیچ قومی نباشد بلکه مربوط به همهی بشریت باشد، دوما یادگیریاش آسان باشد تا همه بتوانند به راحتی آنرا فرا بگیرند، به این ترتیب او از سن 13 سالگی، زمانیکه با خانوادهاش به ورشو مهاجرت کردند، شروع به ساخت زبانی ابداعی کرد.
پس از چند سال تلاش بیوقفه که ناشی از ایدئالیسمِ زامنهوف بود، او در سال 1885 زبان خود را با عنوان Lingwe Uniwersala (به معنای زبانی جهانی) معرفی کرد، در این زمان با دوستان دبیرستانیاش و خانوادهاش جشنی بر پا کردند، اما زامنهوف برای انتشار جهانی زبانش خیلی جوان بود.
با اتمام دبیرستان، برای تحصیل علوم پزشکی به مسکو سفر کرد، به اصرار پدرش، برای تمرکز بهتر روی درسش، قول داد تا اتمام تحصیل، کار روی زبانِ جهانی را رها کند، تمام نوشتههایش در مورد زبان جهانی را به پدرش سپرد و راهی مسکو شد، پس از دو سال به علت مشکلات مالی به ورشو بازگشت و همانجا تحصیلش را ادامه داد تا اینکه در سال 1885 از رشتهی پزشکی فارغالتحصیل شد، پس از آنکه متوجه شد پدرش همهی نوشتههایش را آتش زدهاست، بار دیگر شروع به ساخت زبانی جهانی کرد، در نسخهی جدید زبانش حرف w را از الفبا حذف کرد و تغییرات مهمی ایجاد کرد. تا سال 1887 روی نسخهی جدید زبانش کار کرد و آنگاه با حمایت مالی پدرزنش، زبانِ جدیدش را با نام Lingvo internacia (زبان بینالمللی) در کتابی با عنوان Unua libro (اولین کتاب) معرفی کرد، اسم مستعار زامنهوف، دکتر اسپرانتو*، به عنوان نویسندهی کتاب درج شد و همین مسئله باعث شد این زبان به عنوان زبانِ اسپرانتو شناخته شود.
برای زامنهوف، این زبان فقط یک راه ارتباطی مثل سایر زبانها نبود، بلکه او این زبان را نماد از زندگی مسالمتآمیز افراد با فرهنگهای مختلف در کنار یکدیگر میدید.
2- گردهماییهای اسپرانتو؟
از سال 1887 با انتشار Unua libro و با ترجمهی آن به زبانهای مختلف، روزبهروز به حامیان اسپرانتو افزوده میشد، این حامیان اکثرا از طریق مکاتبه با هم در ارتباط با بودند تا اینکه در سال 1905 اولین کنگرهی جهانی اسپرانتو در شهر بولونی در فرانسه برگزار شد، از آن زمان تا امروز، این کنگره همهساله در کشورهای مختلف برگزار میشود.
در سال 1908، هکتور هودلر، انجمن جهانی اسپرانتو را تشکیل داد، این انجمن با هدف نزدیکتر کردن اسپرانتودانها و حمایت از جنبش اسپرانتو تشکیل شد، بیطرفی مذهبی و سیاسی از اصول اولیهی این انجمن است، با وجود زیرشاخههای کشوری، این انجمن تحت مدیریت هیج دولتی نمیباشد. زیرشاخههای کشوری اسپرانتو اقدام به آموزش اسپرانتو به زبان بومی خود میکنند.
علاوه بر آنچه ذکر شد، کنگرهها، همایشها و گردهماییهای مختلفی در سرتاسر جهان توسط اسپرانتودانها تشکیل میشوند.
3- جنبش اسپرانتو چه اهدافی را دنبال میکند؟
جنبش اسپرانتو حرکتیست که پس از انتشار Unua libro توسط اولین اسپرانتودانها آغاز شد، حامیان این جنبش کسانی هستند که به اعتقادات زامنهوف احترام گذاشته و آنها را با ارزش میدانند، هدف این جنبش گسترش زبان اسپرانتو به صورت عمومی و تشویق جوامع بشری به استفاده از این زبان است تا در کنار آن، ایدهآل گرایی زامنهوف و رویای زندگی مسالمت آمیز نوع بشر به دور از تبعیض و تنفر نشر یابد. از بدو تشکیل زبان بینالمللی توسط دکتر زامنهوف، هدف وی، گسترش این زبان به عنوان زبان دوم بودهاست و جنبش اسپرانتو تلاش میکند، فراگیر شدنِ اسپرانتو به زبانهای محلی و فرهنگهای سنتی آسیب نزند.
سخن نهایی
همانطور که امیدوارم در بالا خونده باشین، زبان اسپرانتو، زبانی بسیار ساده است، یادگیری پایهی این زبان بین چند ساعت تا چند روز طول میکشه و برای تسلط بر این زبان، بیشتر از چند ماه وقت لازم نیست (مثلا بخوایم با انگلیسی مقایسه کنیم، برای تسلط نسبی چندین سال مطالعه سخت لازمه و حتی کسانیکه زبان مادریشون انگلیسیه، گاهی در درک قواعد پیچیدهی این زبان دچار مشکل میشن، یا مثلا زبان فارسی از اول دبستان تا چهارم دبیرستان، به کسانیکه زبان مادریشون فارسیه تدریس میشه و باز هم برای ادعای تسلط بر قواعد این زبان کافی نیست).
حدس میزنم لئو تولستوی رو بشناسید، ایشون ظرف چند ساعت، به تنهایی و فقط به کمک یک کتابچه آموزشی، قواعد اسپرانتو رو یاد گرفت.
از مهم ترین ویژگیهای اسپرانتو میشه اینارو نام برد:
1- قواعد اسپرانتو به هیچ وجه استثنا ندارند
2- بخش اعظمی از دستور زبان اسپرانتو در 16 قانون خلاصه شده که میشه خیلی سریع یاد گرفت
3- گفتار و نوشتار اسپرانتو کاملا بر هم منطبق اند، این یعنی اگر کسی حروف رو بشناسه امکان نداره دچار خطای املایی یا تلفظی بشه
4- اسپرانتودانها مردمی مهربان و دوستانی قابل اعتماد هستند: کسانیکه اسپرانتو رو یاد میگیرن به ارزشهای والای دکتر زامنهوف معتقد هستند، این افراد از فرهنگها و نژادهای مختلف، به دنبال ایجاد ارتباطی انسانی و مفید با هر کسی فارغ از قضاوتهای غیراخلاقی هستند
من میخوام تو این وبلاگ اسپرانتو رو آموزش بدم، اگه دوست دارید یاد بگیرید، زیر همین پست اعلام آمادگی کنید یا بهم یه ایمیل ارسال کنید: LaMato@mail.uk
لیست دروس
درس چهارم: ضمایر
____________
پی نوشت ها:
* کلمهی اسپرانتو به معنای «امیدوار» است
* مردم وجود ندارند بلکه روسها، لهستانیها، آلمانیها و یهودیها وجود دارند، به نوعی ضربالمثل تبدیل شدهاست و به معنای آن است که مردم خودشان، یکدیگر را برابر نمیبینند و همدیگر را به جای آنکه به عنوان انسان بشناسند، با عناوینی همچون یهودی یا لهستانی میشناسند.